ایلحانایلحان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

نازبالام ایلحان قندعسل مامانی و بابایی

13 ماهگیت مبآآآآآآآآآآآآرککککککک

سلام به غنچه وجودم ایلحان عزیزم، بزرگ مرد کوچکم خیلـــــــــــــی خیـــــــــلی دوستت دارم. ایلحانم 13 ماهگیت مبارک جون دلم خوشحالم از این که این روز خوشگل زندگیت مصادف با میلاد پر برکت امام رضاست یا ضامن آهو یا امام هشتم که معنویات بچهگی من بهت گره خورده خیلی دلم هوای اون گنبد طلایی تو کرده مارو بخواه تا راهی شیم دلم بد جوری گرفته.........اومدم برات بنویسم تا یه کم آروم بشم بیدانام. جونم برات بگه عزیزک مامان مبارکه مبارکه دندون تازه مبارکه دو تا دندون تازه (دندون هفتم و هشتم) در اوردی که سرشون مشخصه و لثه هات خیلی باد کرده فکر کنم مثل دندونای قبلی که چهار تا رو با هم در آوردی حالام میخوای انقلابی به پا ک...
27 شهريور 1392

تــــصمیم بـــــــــزرگ

سلام شیرین زبون من که این روزا هر چی میگم مثل یه طوطی بلبل زبون بامزه و خوشمزه تکرارش میکنی و من از ذوق بمباران بوست میکنم. اومدم بگم بابایی و من یه تصمیم بزرگی گرفتیم با توکل به خدای مهربون که همیشه پشتمون بوده و تنهامون نذاشته بله میخوایم بریم جنوب شهر پارسیان ساکن بشیم این شش سالی که دور از بابایی بودم نقشه ها داشتیم و با زحمتای امیرم و صبر و درایت خودمون چهار سالش به خاطر دانشگاهم و یه سالشم تو دلم بودی و یه سالش خواستیم که جوجه خوشگلمون پا بگیره و بزرگ بشه و به این 14 روز و10 روز دیدنای بابایی پایان بدیم. وقتی بابایی گفت میرم اونجا خونه اجاره کنم اولش دودل بودم که میتونم دوری بابام مامانم داداشم خواهرامو تحمل کنم اصلا میتونم با اونج...
19 شهريور 1392

اولین قدمهای ایلحانم

    خبــــــــــــــــــــــرخبــــــــــر جیگرم راه رفت ، عشقم   قدم برداشت، آتیش پاره ام، جون دلم، تاتی کرد آخ که چقدر دوست داشتنی راه میری و توپ تو شوت میکنی و من فریاد میزنم گل گـــــل. واقعا ایلحانم نمیدونی که چقدر خوشحالم از راه رفتنت از اینکه یواش یواش داری مستقل میشی وقتی از دستت میگیرم و با همدیگه قدم برمی داریم پرواز میکنم فرشته کوچولوی من. ایلحانم اولین قدمی که برداشتی و دو سه قدم رفتی روز پنجشنبه ٧/٦/٩٢ بود خونه باباخان و با تشویق های دایی جون بود که اومد به من گفت ایلحان راه میره گفتم کو ؟؟؟؟؟؟؟؟ بعد اومدی و دوسه قدمم واسه منو بابایی برداشتی که همه خوشحال و دس دسی میکردیم برات.   بله، پ...
18 شهريور 1392

پیشرفتهای جدید و بازی های ایلحانم

 قفونت بشم خوشــــــــجـــیل مامانش سسسلام به روی همچو ماهت الهی من دورت بگردم عزیز جونم خیلی حرف دارم برات بگم از شیرینیت، از شیطونی هات زلزله ی من، از چیزایی که تازه یاد گرفتی، از شلوغ کارییات، از اینکه خدایا شکرت که تنهای هامو با فرشته کوچولوم پرش کردی. تازه گیها در زندگی تو جون دلم الان میگم: ماه تو آسمونو میشناسی و با انگشت کوچولوت نشونش میدی و میگی آه که اون موقع میخوام بخورمت. به چیزای داغ یا چیزی که یه کم گرم باشه میگی جـــــــــیزه ه ه ه . به عزیزم میگی ازم. به عشق میگی عسق. وقتی میگم Stomp feet پاهاتو زمین میزنی،با یه قیافه ای که میخام خام خام قورتت بدم. (ازDVDهات یاد گرفتی پسر طلای من). یک که میگفت...
5 شهريور 1392

تولد کفشدوزکی ایلحانم عشق من و بابایی

  و خداوند با تولد تو نعمت را بر من تمام کرد   لبخندی زد و اسمان ابی شد شبهای قشنگ مرداد مهتابی شد پروانه پس از تولد زیبایت تا اخر عمر غرق بی تابی شد در ستاره باران میلادت میان احساس من تا حضور تو حبابی است از جنس هیچ … از دستان من تا لمس نگاه تو آسمانی است به بلندای عشق … جشن میلادت را به پرواز میروم در این خانگی ترین آسمان بی انتها ، آسمانی که نه برای تو که تنها برای ما آبیست … تولدت مبارک ایلحانم ! تولدت مبارک یعنی دوستت دارم از ته قلب ، با تمام وجود از ته احساس … عشقم نفسم زندگیم یک ساله شدی عزیز ک مممم  ایلحان ع...
3 شهريور 1392

واکسن یک سالگی شیرینکم

ســـــــــــــــلام قربونت بشم روز یکشنبه 92.5.27  با نازو زور و قربون صدقه رفتن از خواب بلندت کردیم و ساعت 9 بردیم و واکسنتو زدن که موقع واکسن زدن هم نانای میکردی جونکم، خوشبختانه واکسن راحتی بود اصلا اذیتت نکرد. بلــــــــــه آخه ایلحان مامانی، صبح ها تا ساعت 11 یا 12 ظهر میخوابه شب هام ساعت 12:30 یا 1 لالا میکنه، این یکسالی که گذشت تا بوده همین بوده، یعنی اگه چراغ هارو خاموش کنیم ایلحانمم تو خوابه بجز شب های انگشت شماری که سرماخوردگی داشت و به خاطر گرفتگی بینیش نمیتونست بخوابه. کلا پسرم خوش خوابه مثل مامانش ولی وقتی که بیدار هیچی از دستش آرامش نداره از بس کنجکاوه این پسمل من، فقط وقتی خوابه دنیا یه کم آرامش پیدا میکنه قبل و...
3 شهريور 1392
1